سبز درخشنده، عطر هندوانه و نسیم
سلام!
تابستون شده، آسمون نیمچه آبیه، دور اتاقم رنگ سبز می درخشه و دیروز دویدم!
بهار و تابستون همین هاش زیباست. چند روز در آرهوس برام باقی مانده، چند روز هم بین اش در کپنهاگ. بعدش اسبابکشی می کنم آلمان پیش خانواده ام و دوست های عزیزم و دلبر! دقیقا یک هفته ی دیگه سالگرد اولین بوسه مون هست :)
پارسال اینموقه خیلی گیج بودم. ولی الآن پر از شوق ام و اعتماد به خودم و مسیرم. با انقلاب های کوچکم و شکوفاییم. بیست و سه سالمه !
هنوز بعضی وقت ها که می خوام خودم رو معرفی کنم می خوام بگم بیست و یک سالمه، و ناگهان به خودم میام که از اون موقع ۲ سال گذشته.
مامانم وقتی می گفت که هنوز خودش رو ۱۸ ساله احساس می کنه، درکش نمی کردم. الآن می فهمم این حس رو. و باید باهاش یاد بگیرم زندگی کنم.
می خوام از عروسی و زن های باردار عکاسی کنم. براش می خوام یه کارت پستال درست کنم به آلمانی و انگلیسی و تبلیغ کنم. برم نمایشگاه های عروس و بارداری و معرفی کنم خودم رو به همه :))) یه جوری باید در آمد کسب کرد دیگه! و از یه جا باید شروع کرد! حتی با اعتماد به نفس کاذب.
حالم خوبه بسی،
بدرود :)