دیر یا زود / سوخت و سوز
سلام.
امروز چهارمین جلسه ی رانندگی ام را داشتم و دنده عقب رفتم و پارک کردیم. نوع آموزش پارک دوبل تو ایران با اینجا فرق داشت. ایران کمجا تر یاد میگیریم پارک کردن رو. و این که... رفتم شلوار خریدم و جورابشلواری و یه ساپورت. شلوار ها رو دوست دارم. و فکر کنم عاشقِ جوراب شلواری شوم. به زودی یه شالگردن جدید خواهم گرفت :) اینو می نویسم چون در اصل شال های خیلی خیلی زیادی دارم، اما تنها دوتا از این شال گنده ها که میشه به عنوان پتو ازشون استفاده کرد.
و می دانی امروز هوسِ چه کردم؟ هوس کردم از فردی عکاسی کنم و داستان آرامی از زندگی اش تعریف کنم. یعنی برم خونه اش، پشت میزِ آشپزخانه اش بنشینیم و برایم صحبت کند. به خصوص در این روز های سردِ پاییز. چشم هم به هم بزنم، پاییز تمام شده و شب یلدا میشه و کریسمس و اتمامِ ترم و قبلش اسباب کشی به خانه ی جدیدِ والدین و بعد سفر!
این که من الآن بر روی مبل ولو شده ام و در آمدی ندارم، دلیل نمیشه آدم نا موفقی شوم. دیر یا زود داره، ولی سوخت و سوز نداره.
بالاخره این روز ها، باید خودجوش کار هایم را انجام دهم. دیده خواهند شد. پیش خواهد رفت. پیش خواهم رفت!
ادامه دهم به ادیتِ عکس های عروسیِ رفیق!
بدرود.